۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

بی-خیال

راه افتاده‌ام چراغ به دست از این سرِ وب تا آن سر که خبری خوب پیدا کنم شاید، به امید لبخندی ساده. بسنده می‌کنم به پس‌خبر گلدن گلوپ و اسکار و دیگر هیچ. می‌بندم صفحه‌ی فیدهایم را و می‌نشینم خیره به مونیتور. به یاد می‌‌آورم روزهایی را که هرچند بازهم همه‌ی خبرها خوب نبود، اما نوید کورسوی امیدی می‌داد. هنوز صفحات باز می‌ماندند به هوای رسیدن خبری خوش، شادی بخش. 

بی‌خیال! مادامی که هستند مردمانی در این خاک که برای ارتفاع سکه‌های طلای خود حرص می‌زنند، تا هستند تاجرانی که بالارفتن قیمت دلار و سکه برق شادی به چشمهایشان هدیه می‌کند - به بهای تیره‌بختی همسایه- این خبرها را باید خواند. و خوشحال بود از این‌که هنوز انگشت‌شماری انسان‌های خوب هستند که شب را در خانه‌ی خود صبح می‌کنند نه در سلول‌های نمناک. 

بازهم بی‌خیال! پیپی چاق می‌کنم و منتظر می‌نشینم. این‌بار نه به امید خبری خوب، که به امید روزنه‌ای برای فرار. شعار این سرزمین همین است: سیب‌زمینیِ آب‌پز خوشمزه‌ترین غذای دنیاست! 

هیچ نظری موجود نیست: