۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

وعده‏ای بی‏انتها

  • هر وعده‏ی غدایی ، آداب و تشریفات خاص خودش را دارد. صبحانه خوردن بعد از دوش صبحگاهی و روشن کردن تلویزیون و یا حتی رادیو، با موزیکی انرژی‏زا، چای داغ و الخ، تجربه‏ی هرروزه یا گاه به گاه بسیاری از ماست. ناهار، وعده‏ای رویایی با غذاهای دلچسب و دلخواه و خلسه‏ی عصرگاهی. و در آخر شام، بهانه‏ای برای بسیاری از قرارهای عاشقانه، دور هم نشستن‏های خانوادگی و دوستانه و حتی تنهایی‏های شبانه.
  • برانچ که حتی نامش نیز چیزی بین صبحانه و ناهار است، داستانی جداگانه دارد. وعده‏ای که مشخصه‏ی اصلی آن بی‏قاعده بودن و آشفتگی‏ست. از نامش تا غذاهایی که سرو می‏شوند. از ساعت‏اش -که بسته به سلیقه‏ی من و شما دارد- تا طولانی شدن برگزاری‏ آن. همه‏ی این‏ها حکایت از این دارد که این وعده- برانچ- وعده‏ای استثنایی‏ست. آشفتگی طبیعی این وعده-کما این‏که باقی وعده‏ها را نیز می‏توان آشفته برگزار کرد، اما خلاف روال طبیعی‏اش- آن را متمایز از تمامی اتفاقات روزانه می‏کند.
  • میزبان باید با چابکی حیرت‏انگیزی چون حرفه‏ای‏ترین آشپزان رستوران‏های معروف پاریس، طیف وسیعی از غذاهای سبک، سبزیجات، نان و هر آن‏چه که خود تشخیص می‏دهد را برای این وعده‏ی طولانی اما دلپذیر آماده کند. و چه کسی‏ست که نداند بحث‏های گرم و طولانی میهمانی‏های برانچ، قهوه‏ی داغ، چای خوشرنگ و میزبانی حواس‏جمع می‏طلبد؟
  • پس‏زمینه‏ی برانچ اغلب موزیک‏های دوست‏داشتنیِ میزبان و میهمان است. هرچند که کمتر کسی به واسطه‏ی بحث‏های داغ حین نوشیدن چای یا گاز زدن خربزه‏ای، به آن توجهی خاص می‏کند. اما تأثیر آن چیزی شبیه به وزیدن نسیمی خنک است هنگام آفتاب گرفتن در هوای گرم تابستان.
  • در میان تمامی وعده‏های آشنا، برانچ، خودمانی‏ترین، کامل‏ترین و مطبوع‏ترین است. نه فقط به لحاظ طیف وسیع خوردنی‏ها و نوشیدنی‏ها، که حتی از لحاظ میزبان و میهمان، از لحاظ ساعت حتی. بهتر است به دوست‏داشتنی‏هایمان گوشزدی مداوم کنیم که هیچ‏گاه برانچی دلپذیر، با دوستانی همراه را در پیش از ظهر روزی تعطیل از دست ندهند. خستگی یک هفته کار، باید از تن بیرون رود.