توی این برههي زمانی به تنها چیزی که فکر میکنم آیندهست. و خیلی جالبه که اغلب اوفات مثل ابلهها یادم میره الان کجام و دارم چیکار میکنم. مصداق بارزِ این آدمایی شدم که با فکر به آینده همین حالاشون رو فراموش میکنن. باید یهکمی جمع و جور بشم کلاً.
××××
مدتیه که احساس میکنم ایرانزده شدم. یعنی هرچیز و هرکسی که به ایران مربوط میشه عصبیم میکنه. قطعاً این بهخاطر سردرگمیایه که الان برای آیندهام و تصمیمات زندگیم دارم و اینکه نداشتن آزادی برای خیلی از تصمیمای بزرگ زندگیم رو از ایران و وضع الانش میدونم. باید بنشینم باخودم حل و فصل کنم همهچی رو.
××××
اینجا با آدمهای عجیب و غریبی آشنا شدم. تقریباً اکثر آدمایی که من اینجا باهاشون آشنا شدم باعث تعجب من شدند. این تعجب هم نه لزوماً با بار معناییِ مثبت که بیشتر بار منفیش رو منظورمه. آدمهایی که پشتِ ژستِ روشنفکرانه و مدرن، اغلب از لحاظ فکری و اجتماعی در عقبافتادهترین شکل ممکن بودهاند. و این باعثِ دور شدن نسبی من از آدمهاست این روزا.
××××
تصمیم دارم کلاهم رو بچسبم. یعنی بچسبم به خودم و آدم دوستداشتنیِ زندگیم و در برم. نهاین که فیزیکی، کلاً گُم بشیم و یادمون نیاد که چه آرزوهایی رو خواب میدیدیم و الان جز یه ویرونه جلوی چشممون نمیبینیم. نباید فکر کنیم که چی "میخواستیم"، باید ببینیم از این بهبعد با شرایط الان چی "خواهیم خواست".
××××
چمدونی که بر میدارم قطعاً جز من و آدم دوستداشتنیِ زندگیم و یک ذره امید چیز دیگهای توش پیدا نمیشه.
۲ نظر:
اگر شده حتی وزن کم کن، تابتونی تو چمدونت را تا جایی که میشه پر کنی از امید.
تنها چیز به درد بخور دنیا برای آدما انگار که همین امیدِ. حالا چه تو مالزی چه تو ایران چه افغانستان چه آمریکا...هر جا که باشی.
انگار باید امید باشه که بشه اصلا فکر کرد.
پس ازش زیاد با خودت ببر...هر جا که میری ...حتی اگه می خوای گم بشی...
شکل و قیافه ی جدید وبلاگت هم عالیه...
حق با شماست. آدم باید همیشه آماده باشه. مرسی که کامنت گذاشتید
ارسال یک نظر