۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

روزانه

همیشه بدیِ من این بوده که خواستم، شاید شما بگید زیادی، ولی من می‌گم حقم رو، چیزی رو که احساس می‌کردم بدیهیه برام رو خواستم و با تمامِ وجود خواسته‌ام. حالا شما ممکنه بپرسید که بدیِ این قضیه چیه؟ خوبه که آدم بخواد، زیادم بخواد. من می‌گم خواسته‌ام تا الان ولی مشکل اینه که خواستن‌ام اغلب-نه همیشه- الزامآ به "توانستن" منجر نشده که هیچ، سرخورده هم کرده من‌رو.نمی‌دونم اسمِ این اخلاق رو باید "پرفکشنیست"‌ای گذاشت یا نه، ولی هیچ‌وقت به میانه‌ي راه هم قانع نبودم. خوبه یا بد نمی‌دونم، ولی دوست دارم بگم که نکنید این‌طور، خوب نیست، اصلآ‌ام خوب نیست.... این‌که چرا این‌رو می‌نویسم هم باز نمی‌دونم.‏

۲ نظر:

نیلی گفت...

مهندس من معتقدم این تئوری " خواستن توانستن " یا "قهرمان هایی که یک روز تصمیم گرفتن" زندگی آدم های ایده آلیست زیادی رو به باد فنا داده. برام جالبه که سیستم سرمایه داری دنیا حتی این موضوع رو هم دستمایه درآمد کرده.

تو نمی تونی محیطی که توش هستی و نقطه ای رو که ازش شروع کردی از معادلات زندگیت حذف کنی

Ente گفت...

می‌تونم آرزو کنم که؟