آقای کلهسنگی
مینویسم تا زنده بمانم
۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه
در راه شب
گئورگ گفت: پدرم دوچرخه را برای این به ایستگاه آورده بود که نمیخواست در راه،زیاد نزدیک به من قدم بزند و اینکه دستهای خالیش به یادش نیاورد که تنها به خانه باز میگردد
سرزمین گوجههای سبز/هرتا مولر/ ترجمه غلامحسین میرزاصالح
۱ نظر:
شادي باقي
گفت...
ميترسم از اين ترجمه
خوبه واقعا؟
راستي تغيير آدرس دادم
۹ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۲۳
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
ميترسم از اين ترجمه
خوبه واقعا؟
راستي تغيير آدرس دادم
ارسال یک نظر