آقای کلهسنگی
مینویسم تا زنده بمانم
۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه
شب که نه، روز بود
آهای ! تویی که نشستهای آنجا زیر سقف، روی تکیهگاه نیمکت کنار حیاط شلوغ، هی تخمه میشکنی و کرانچی میخوری و تفریح میکنی، فکر میکنی نمیدانم تفریحت چیست؟
یاد دانشگاه افتادم، ایرادی که ندارد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر