۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

شب که نه، روز بود

آهای ! تویی که نشسته‌ای آن‌جا زیر سقف، روی تکیه‌گاه نیمکت کنار حیاط شلوغ، هی تخمه می‌شکنی و کرانچی می‌خوری و تفریح می‌کنی، فکر می‌کنی نمی‌دانم تفریحت چیست؟


یاد دانشگاه افتادم، ایرادی که ندارد ؟

هیچ نظری موجود نیست: