من سرِ جام نشستهام. منتظر کسی. رد میشه، یه نگاهی میکنه و راهش رو میکشه میره. هنوز نشستم، دوباره داره رد میشه، ایندفعه داره راه رفته رو بر میگرده. دیگه دزدکی نگاه نمیکنه، یک راست میاد طرفم، توی چشمام زل میزنه میگه: منتظر آژانسی؟ سر تکون میدم که یعنی نه! حوصله صحبت اضافی هم ندارم. میام که دوباره سر رو بندازم پایین و به کار خودم باشم میاد میشینه بغلم، با حرکات اسلو موشن یه سیگاری میگیرونه و همونطوزی که داره دودش رو میده بیرون، با یه لحن خودمونی میگه: چرا گرفتهای؟ چیزی شده؟
اینطوری بود که اولین بار دیدیم همدیگه رو، به همین سادگی، روراستی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر