۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

تن-هاي يكپارچه


ترس و اميد را چه زيبا ، با دلهره با هم آشتي داده‌ايم
چه صدايمان پر اميد است از تكرار آرزوهاي قديمي‌مان
اين رؤياها، چه سنگين و نفس‌گير است عبورشان- گرم ، پرشكوه - از مقابل چشمانمان.

***
تمام اين سال‌هاي سياه، براي تنهايي‌هاي هر ساعتمان ، بُغضي هم‌صدا مي‌خواستيم،
حال كه اين بُغض‌ها بي صدا رسيده‌اند به هم در خيابان‌هاي پر هياهو،
چه مهربانانه در آغوش مي‌گيريم غصه‌هاي مشترك را، نگراني‌ها را، دلتنگي‌ها و اميد را ...
مرگ را
و آزادي ، آزادي ، آزادی.

هیچ نظری موجود نیست: