چه داري در ميان شيار شيار انگشتان دستت
كه من آرزو دارم پنهان شدن در ميانشان را
هر شيار انگشتانت- آن انگشتان جادويي- خود خاطرهايست ناگفته ، قصهایست نهفته
از حسرتهاي بر جاي مانده از محبت ، از آرزوهاي به آخر نرسيده ، از حيراني ، گيجي مطلق
كاش مچاله ميكردم خود را در ميان انگشتان كوچكت
تا تو در آميزي با من تمام اين قصه ها را ، غصه ها را.
۲ نظر:
arezoo dari lahzeyi az gozashte ra... arezoo daram gozashtan az gozashte ra...
قلب من يك موج است
من خودم دريايم
و از اين حيرانم
كه چرا
غرق چشمان توام
به كجا ديده شده
كه شود دريائي
غرق درياي دگر
ارسال یک نظر