چه داري در ميان شيار شيار انگشتان دستت
كه من آرزو دارم پنهان شدن در ميانشان را
هر شيار انگشتانت- آن انگشتان جادويي- خود خاطرهايست ناگفته ، قصهایست نهفته
از حسرتهاي بر جاي مانده از محبت ، از آرزوهاي به آخر نرسيده ، از حيراني ، گيجي مطلق
كاش مچاله ميكردم خود را در ميان انگشتان كوچكت
تا تو در آميزي با من تمام اين قصه ها را ، غصه ها را.