"کشیش لبخندی زد و او را از سکو پایین آورد - خوب، حالا فهمیدی! میدونی بچه چطوری به وجود میاد، مگی. - بله میدونم، ما اونها رو بزرگ میکنیم. - چه چیزی با عث میشه که اونا شروع به بزرگ شدن بکنن؟ - آرزوی ما! ما آرزو میکنیم که اونها شروع به بزرگ شدن بکنن. - کی به تو اینو گفته؟ - هیچکس نگفته. من خودم اینو فهمیدم." ( پرندگان خارزار- نوشته کالین مک کالو، ترجمه امیر علی راستگو )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر