۱۳۸۷ مهر ۲۸, یکشنبه

"کشیش لبخندی زد و او را از سکو پایین آورد

- خوب، حالا فهمیدی! میدونی‌ بچه چطوری به وجود میاد، مگی.

- بله میدونم، ما اون‌ها رو بزرگ می‌کنیم.

- چه چیزی با عث میشه که اونا شروع به بزرگ شدن بکنن؟

- آرزوی ما! ما آرزو می‌کنیم که اونها شروع به بزرگ شدن بکنن.

- کی‌ به تو اینو گفته؟

- هیچکس نگفته. من خودم اینو فهمیدم."

( پرندگان خارزار- نوشته کالین مک کالو، ترجمه امیر علی راستگو )

هیچ نظری موجود نیست: