۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

شبی را که گریزی نیست

تقدیر را گریزی نیست

اما می‌توان ایستاد و نگاهش کرد

و بی‌تفاوت -در خلاف جهت- از کنارش گذشت

۴ نظر:

ناشناس گفت...

گاهی‌ باید تقدیر رو با متانت بپذیریم

ناشناس گفت...

چند وقتیست نوشتهایت همه ،شب،را طی

میکنند

شادي گفت...

ياد شاملو افبادم و شعر آستانه

Ente گفت...

راستي را

مختوم

من به تقدير و به پيشاني و اين‌گونه اباطيل

ندارم باور.



اگر از من شنوايي داری

مي‌گويم


هر کسي قطره‌ی خُردی‌ست در اين رود ِ عظيم
که به تنهايي بي‌معني و بي‌خاصيت است،

و فشار ِ آب است

آن ناچاری



که جهت‌بخش ِ حقيقي‌ست.

ابلهان

بگذار

اسم‌اش را

تقدير کنند.