۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

ثانیه‌ای به بعد، از هم‌اکنون

این خاصیت لجبازی ماست. گاهی آن‌قدر در پوسته‌ای فرو می‌رویم که به‌ آن تعلقی نداریم و اصرار بر ماندن می‌کنیم که غریب می‌شویم با دنیای پیرامون. این خاصیت که باخودبینی و کنجکاوی همراه می‌شود آغازی می‌شود بر کج شدن مسیر رؤیاهایت، و تو دیگر حتی به خود تعلقی نداری. می‌خواهم بگویم دردناک‌ترین لحظه برایت آن موقعی می‌شود که تو ناگهان خود را خالی از همه‌چیز حتی خودت می‌بینی و این شروع ویرانیست. هیچ چیزی ضروری‌تر از درک این لحظه نیست برای جدا شدن از کودکیت و لمس بلوغ. شاید سرخورده باشی از این کشفِ بلوغ دیرهنگام اما، می‌شناسم کسانی را که هیچ‌وقت به این کشف نمی‌رسند. تصمیم می‌گیرم که خودم را، ذات مقدس خودرا لمس کنم، و این ذات مقدس را مقدس بدانم. درست پس از پایان این باران ... درست ثانیه‌ای پس از باران

این‌ها را با خود نجوا کرد و تنها به این می‌اندیشید که امروز نخستین روز زندگی اوست که خوب می‌داند که فردایش جه رنگی دارد. و خوب می‌داند که این پوسته مقدس ذات او نجات دهنده شب‌های اوست. می‌خواهد با پاشنه آشیلِ خود آشتی کند و هرروز دوست‌تر بدارد آن‌چه را که خود به ساختنش سالیانی از عمر خود همت کرده است. درست پس از پایان این باران ... درست ثانیه‌ای پس از باران


۱ نظر:

ALALI گفت...

عالی ی ی ی ی ی بود دوستم...