فکر میکنید تا بهحال چند بار خودم را تصور کردهام که در راهِ فرودگاه امام
هستم به مقصدِ رفتن برای همیشه؟ بارها و بارها با چشم باز و بسته آن مسیرِ عجیب را
تصور کردهام. راهی در نیمهشب اغلب و درست انگار که واقعیست. تصور کردهام که از
تونل توحید که رد میشوم، همانطور که Blackfield دارد در گوشم Far Away*
را میخواند، دنیا میچرخد دورِ سرم و ساینسفیکشنطور در دالانی فرو میروم به
زمان آینده، یا نمیدانم گذشته. تونل توحید به مثابهی نقطهعطفی یا همچو چیزی که
ارتباطم را قطع میکند با گذشتهام و بالطبع آیندهای که در گذشته تصورش را داشتهام،
دنیایی بالکُل کُن فیکون. گذشتهای که دیگر نیست، و آیندهای که سراسر دلهره است و
آنهم انگار نیست. تصور که میکنم، این با همهی آنچیزهایی که شاید وقتی نوزادی بودم -از شکم مادر درآمده- برایم خواستهاند، یکسره متفاوت است، گیج میشوم.
بعد که از تونل بیرون میآیم، موزیک متن فیلمِ In the mood for love با صدایی زیر میپیچد در فضا و من انگار نمیرسم هیچوقت. رسیدن بی رسیدن.
بعد که از تونل بیرون میآیم، موزیک متن فیلمِ In the mood for love با صدایی زیر میپیچد در فضا و من انگار نمیرسم هیچوقت. رسیدن بی رسیدن.
*
Wherever I stay, there's a feeling I'm so far away
Wherever I stay, there's a feeling I'm so far away
I got no home
town
I never put
roots down
I bet you feel
safe keeping your life in a cage
While I take my
chances
But it always
collapses
I really don't
know what it needs
To put my smile
on
And turn the
light on
It always seems
I'm falling down
They think I'm
crazy
They think I'm
crazy
There's a child
in me still hiding behind the old tree
But aren't we
all hiding?
'Till the moment
we're dying
Now maybe I'm
free, but freedom just means that's I'm lost
It feels like
I'm driving
Without ever
arriving