۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

کاش زن، میدونست حتي دست‌هاش مقدس ترند از افکار یک مرد !
خوب، وقتی‌ مست شراب دست سازی، وقتی‌ هیچکس جلو دارت نیست، خوش قلب‌ترین موجود روی زمین خواهی‌ شد !

۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

حالا بر میگردی، نگاه میکنی‌ به مخلوقت. نگرانشی، نگران قضاوتی... نه ! تو به قضاوت زنده نیستی‌، تو فقط خلق میکنی‌ و از مخلوقت انتظار داری ! تو هنوز همکار خدایی . . .
و اون موقع که افرینندگی چشمات رو برق میندازه از شوق، هیجان زده میشی‌ از چیزی که خودت ساختی، خودت رو همکار خدا احساس میکنی‌..
وبعد تك تك كلمات نگفته است راجع به زندگي، ابن دنيا، كه همه اشكي ميشن كه اسمشون گريه نيست‌، هيجانه ، هيجان واقعي بودنت
طنين آواهايت ،روح بزرگت ... تسخير مي كند مرا ... افكارم را ... پلك زدن هايم را