حدودِ شصت ساله بنظر میرسید، با تهچهرهای شبیه هنرپیشههای خوشقیافهی بالیوود. موهای لختِ جوگندمی، قدبلند و ترکهای، صورتی استخوانی و چانهای زاویهدار. بلافاصله که اسمم را روی کارتِ ویزیتم دید کمی رفتارِ صمیمانهتری پیدا کرد. در خلال صحبتهای کاری فرصتی شد بپرسم اهلِ کجاست. گفت مراکشی-هندیست. پرسیدم متولد و بزرگشدهی مراکش است یعنی؟ گفت بله و زبان مادریم اسپانیولیست. تعجبم را که دید شروع کرد به توضیح دادن که اقلیتی هستند در مراکش که بازماندگانِ همزیستی حدودِ هشتصدسالهی اعراب و اسپانیاییها و همچنین یادگارِ رقابتِ اسپانیاییها با فرانسویها برای استعمار هستند. که سبکِ زندگیشان ترکیبی از افریقایی، عربی و اسپانیاییست و مذهبشان کاتولیک است. گفت پدرم از اولین هندیهای مهاجر به آفریقای شمالی بود، هندویی که از هند استعماری و تفرقهی بین مذاهبِ رقیب در هندوستان به تنگ آمده بود و به بهانهی عشقِ دخترکی مراکشی مهاجرِ شهری کوچک در شمال مراکش شده بود. دلبستگی پدر به ریشههای هندیاش او را هم وابسته به فرهنگ هند کرده بود اما به وقتِ انتخاب، مذهبِ مادرش را پسندیده بود. میگفت پدرش هندویی بود که به مسجد میرفته است وقتِ نماز برای آنکه مردم محلی باورش کنند به برادری. بیتعصب بوده است و سعی کرده که در فرهنگِ جدیدش فرو رود، بیآنکه هندوستانش را فراموش کند. شاهدِ بیتعصبیِ پدرش همین ازدواج با دختری که هیچچیزش موردِ تأیید خانوادهی سنتی پدر نبوده است.
از هر دری که قصه میگفت گریزی به پدرش میزد. از باز بودنِ فرهنگ مراکش به نسبتِ کشورهای دیگرِ افریقای شمالی که برایم میگفت بلافاصله پشتبندش از گذشتههایِ دورتر میگفت که چطور مراکش هم پیش از دورهی ثبات، درگیرِ جنگ داخلی بوده است و حتی گریبانِ خانوادهی او بهعنوان "خارجی" را هم گرفته است و بازهم پدرش چگونه خانواده را از مهلکه بهدر برده است.
آهی کشید و گفت وُویلا! اسی اِ لا ویدا! که همین است زندگی، که سراسر ملغمهایست از خاطرات خوش و تلخ و همین درهم بودنش است که اسمش را "زندگی" کرده است.
خواست برایم چای بریزد، چای اعلای هندی. تشکر کردم و گفتم باید بروم. گفت صبر کن پس! با چالاکی رفت به اتاق پُشتی و چیزی برداشت. گفت مُشتت را باز کن، و دستانم را پُر از آجیلِ تُندِ هندی کرد. با لبخند گفت میدانم شما ایرانیها آجیل دوست دارید، آدیوس!
نمیدانست ما عاشقِ قصه شنیدن هم هستیم.
نمیدانست ما عاشقِ قصه شنیدن هم هستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر