۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

قلمم بر کاغذ، خیالم در آسمان. یا یه همچین چیزی، با همین مضمون

هی چندخطی می‌نویسم، یا صفحه‌ی اول را مثلاً، بعد متوجه می‌شوم که دارم کج و معوج می‌نویسم و بدخط. و باز دوباره از اول. از نوشتن روی کاغذ می‌گویم. سال‌هاست که کمتر و فقط برای نامه‌ای اداری یا یادگاری‌ای دو-سه خطی روی هدیه‌ای با قلم روی کاغذ نوشته‌ام. این برای من که طرفدارترین بودم برای نوشتن روی‌ کاغذ، فاجعه‌ای درحد چرنوبیل است. من که کلکسیونر انواع نوشت‌افزار بودم و از کلکسیونری‌ِ خودم دلشاد، حالا به صفحه‌ی دوم نرسیده، مُچِ دستی دارم که دارد فلج می‌شود از فرط بی‌عملی. به‌خصوص از زمانی هم که دزد محترم خودنویسِ جانم را هم برده است، موضوع حادتر شده است. حالا چند روز پیش معرفی شده‌ام به یک خودنویس دیگر، که هرچند دستِ اول نیست، اما کم‌‌کار کرده است و روان. ارزش معنوی‌ای هم دارد در حد لوح حقوق بشر کوروش. همین برای نوشتنِ نامه‌‌ی کاغذی‌ام به رفیق انگیزه‌ای داد و نوشتن دوباره شروع شد. حرف‌ها می‌آمدند و نوشتنِ کاغذی باز شور و شوقی می‌داد. اما بازهم یک‌‌صفحه، دو صفحه و خستگی. تنبل شده‌ام یا چه مرگم است نمی‌دانم. اما می‌خواهم این‌بار ادامه‌اش بدهم و بنویسم و بازهم طرفدارِ نوشتنِ کاغذی باشم. طرفدارِ دوباره‌ی خودنویس و جوهرش. گفتم جایی بنویسم‌اش که خاطرم بماند. همین!

هیچ نظری موجود نیست: