زمان متوقف مي شود در همين جا . در پايان رؤياهايت ، لحظه هاي ناب ِ خوشي بينهايت ، لذت هاي بي بازگشت و منحصر بفرد. و بعد ديگر ادامه زندگي تنها جستجويي مي شود ، جستجويي براي زمان هاي از دست رفته .ء
آقاي پروفسور در حال ِ ساختن معجوني بود كه لذت و شادي ِ سيال ِ در رگ هاي ما را - كه از اتفاقات كم ياب ِ زندگي ست - جاري كند در باقي ِ عمرمان . انگار كه سرخوشي ِ دائمي اي داريم كه تمام شدني نيست . اما پروفسور فراموش كرده بود كه اين سرخوشي حسرت انگيز تنها با "شريك شدن لحظه ها " معنا مي دهد . والا درست عين نوشيدن بهترين شراب دست ساز است رو به منظره اي فوق العاده ، ولي به تنهايي ، كه تنها ياد آور شب نشيني هاي دو نفره است روي بالكني قديمي ، رو به منظره اي نه چندان دل انگيز ، اما صميمي !ء