۱۳۸۸ تیر ۹, سهشنبه
ياد-آور
۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه
نوست-آلژي شناسي
۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه
جك-سون
ماند-انگار
۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه
در-مانده
Allegory of the Cave
۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه
وس-وسه
رؤياي وسوسه آميز آرميدن در بازوانت ، كابوس هاي جدايي شبانه را نهيب مي زند
و من ، غريب و نوميد ، رو به پنجره اي كوچك ،اين نزاع بي پايان را به تماشا نشسته ام
اين سو ، گريز است از تنهايي ، يافتن هم نفسي ست
آن سو، ناگزيري ، دغدغه هاي جاري و بي خيالي
اين سو ، دنيا ، هديه اش برايت شيريني سال ها نچشيده ي همزبانيست
آن سو ، برايت خشم است ، عذاب است و تلخي
اين سو ، همه غرق شدن است در رؤيا با دلهره اي هميشگي
آن سو ، مرگ رؤياست ، براي آن ها بيداري
اين سو ، چشم ها بسته است ، آغوش ها باز
آن سو ،ميبينم خوب ، واضح است ، اما همه چيز خاكستري
از جاي بر مي خيزم ، پشت ميكنم به پنجره ، با قامتي خميده ، راه در پيش مي گيرم. و تنها به آن شيرين-ثانيه اي فكر ميكنم كه نزاعي نباشد در ميان ، چيزي نباشد براي تماشا و من فرو روم در حال ، فرو رفتني عميق همچون غرق شدن در اسطوره هاي اثيري نوجوانيم.
از اين خيالِ محال تلخِ لبخندي به لب مي نشانم و همچنان آرام ، صبور با چشماني پُف كرده ، كور سو هاي بي پنجره-گي را كِز ميكنم
۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه
گل - لوله
براي گلوله اي شايد مي نويسم اين سياهِ مشق را
براي "او" كه مي درد گلوي "تو"را ،
خاموش ميكند فريادت را – فريادمان را –
چگونه ديوانه وار پيش ميروي به سوي او ؟
كه هر ثانيه جان كندن اش برايمان ،
هديه ، كين مي آورد و انتقام.
تو ، تويي كه پيغام كين و تيرگي در مشت داري ،
آهسته تر ، نرم تر ، اين جا سروي بر خاك افتاده است