۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

خوش-خيالي

آنهايي كه مي خنديدند به تو، حال آرزوشان داشتن رويايي همچون روياي توست ، آنها اكنون مي گريند !
اين نوشته براي توست كه روزگاري آرزويت فراتر نم يرفت از ديدن جويباري در ده بالا و حال خواب دنيا را مي بيني و در ابر آرزوها قدم مي گذاري. چه حال خوشي داري تو وقتي آرزوهايت ناگهان برآورده مي‌شوند، و نميتواني حتي كلمه اي وصف كني حالت را.

۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

ناخود-آگاه

درست موقعي كه فكر ميكرديم اين بوي خاك است در سينه مان ، درست وقتي كه همه چيز مهيا بود براي بخاطر آوردن همه چيزهاي خوب در خاطره مان ... باران-همان باران وحشي شبانه- باريدن گرفت... بو ديگر بوي خاك نبود كه باران بود ... حال نميدانيم چرا اين باران بوي خاك ميدهد... عجيب اين بو آشناست پيش افكارمان ، آرزوهامان ... پيش گذشته هامان تا حال ، همين حالا زير باران، پا برهنه و سرگردان